Tuesday, September 19, 2006

رستنی‌ها کم نیست

من و تو کم بودیم،

خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم!


گفتنی‌‌ها کم نیست،

من و تو کم گفتیم،

مثل هذیان دم مرگ،

از آغاز چنین درهم و برهم گفتیم.


دیدنی‌‌ها کم نیست،

من و تو کم دیدیم،

بی‌سبب از پاییز

جای‌ میلاد اقاقی‌ها را پرسیدیم.


چیدنی‌ها کم نیست،

من و تو کم چیدیم،

وقت گل دادن عشق روی دار قالی‌،

بی‌سبب حتا پرتاب گل سرخی‌ را ترسیدیم.


خواندنی‌‌ها کم نیست،

من و تو کم خواندیم،

من و تو ساده‌ترین شکل سرودن را در معبر باد

با دهانی‌ بسته وا ماندیم


من و تو کم بودیم،

من و تو اما در میدان‌ها

اینک اندازه‌ی ما می‌خوانیم!


ما به اندازه‌ی ما می‌بینیم!

ما به اندازه‌ی ما می‌چینیم!

ما به اندازه‌ی ما می‌گوییم!

ما به اندازه‌ی ما می‌روییم!


من و تو

کم نه، که باید شب بی‌‌رحم و گل مریم و بیداری شبنم باشیم!

من و تو

خم نه و درهم نه و کم هم نه، که می‌بايد با هم باشیم!


من و تو حق داریم

در شب این جنبش نبض آدم باشیم!

من و تو حق داریم

که به اندازه‌ی ما هم شده با هم باشیم!


گفتنی‌‌ها کم نیست!




فرهاد..
آرام بخواب..







email adress



archive