Monday, November 29, 2004

مشترك گرامي ، تلفن شما بعلت نپرداختن صورتحساب ، يكطرفه بوده ودر عرض هفتادو دو ساعت آينده ، قطع ميگردد، لطفا جهت "پرداخت صورتحساب به واحد مشتركين مراجعه فرماييد."
و فرض كن يه زن چهل پنجاه ساله اينو خيلي با تمعنينه و لحن خانوم رئيسي طي بيست و پنج ثانيه برات دكلمه ميكنه.

وخب زمستونا، وقتي لباس به قدر كافي نداشت، لخت ميشد ، عربده ميكشيد، شروع ميكرد دويدن مخالف جريان باد. اين كارش فقط بخاطر فلسفه ي زندگيش نبود ، فقط بخاطر اينكه سردش نشه نبود، بخاطر اين بود كه كلاسش دير شده بود و صبحشم يه هواشناسي در خانه كرده بود نظريه داده بود امروز هوا گرمه.

و خب البته براستي فرضيه ي پارك ژوراسيك و بازگشت داياناسور ها بوسيله ي خود بشر و گاييده شدن خود بشر توسط اين موجود گنده ي درنده ، نبايد ناديده گرفته شود. هرچند بچه هامان گير بدهند كه بزرگترها ، لطفن دايناسورها را زنده كنيد حالا كه درست كردنش را بلد شديد بايد.. ( دقت دارين كه اگه پروژه ي توليد انسان بوسيله ي دي ان اي عملي بشه،... بتهون و انيشتين و ناپلئون و هيتلر زنده ميشن؟) .. برايمان يه دايناسورهاي واقعي درست كنيد ، چون دوس داريم.

شنيدي يارو ميزنه زير دلش ؟
.
.
.
سر ضرب
.
.
محكم
.
.
.
شق!
.
.
.
دوتاي اولي قلب ، سومي هم بعدن ميگم.
بذار همين الان بگم
اصلن
راحت
آره شق، راست، سرش بالاس ، ديگه خموده نيس مثه همين چن وقت پيشا، ديگه مثه اون موقعهايي نيست كه نگاش ميكردي و اون همونطوري خموده نگات ميكرد، سرد ميشد،يا با يه صدا از بيرون پنجره هواسش پرت ميشد، نرم ميشد، ولي نميدونم چي شده، نميدونم چي ديده اون موقع كه اينقد نگاهت عوضش ميكنه ، سفتش ميكنه، سخت و لجبازش ميكنه،
مثه يه چيز محكم
كه از تو محكمه
گرم شده
سرشو بالا ميگره
ميخوادت
صدات ميكنه
ولي ايندفه صدا كردنش فرق داره
مثه اون دفه ها نيست
اعتماد به نفس داره
مست نيست
بيهوش نيست
يه ذره جلوي چشمشم ميبينه
ميدونه كه خيلي از چيزايي كه توي زندگيش پيش اومدن از يه جرقه كوچيك بودن
اون جرقه رو ديده و تلاش كرده
درساشو خوب خونده
و آخر سال نمره ي بيس گرفته، ولي جدي ، يه چيزيرو نميفهمه هنوز، كه واقعن تو كله ي تو چي بوده، چي هست، چي ميخواستي، حرفت چي بوده، نميتونم بفهمم.. بخاطر اينكه خيلي بهش فكر كردم ، خيلي ، فكر زياد فاييده اي برام نداشت، مساله هايي كه دست ميبردم به حل كردنشون مجهولاش خيلي بيشتر از معلوماش بودن، وخيلي حدسا درست به نظر ميومد، گير ميكردم.. هر از چندگاهي يه چيز جديد، كه معمولن وقتي ميخواستم اثباتش كنم واسه خودم ، دست به يه تست وحشيانه و احمقانه ميزدم، سرافكنده ميشدم ، ولي تو هر چرتي كه بهش فكر ميكردي ، ازش مطمئن ميشدي ، و نه اينكه مطمئن ميشدي، جلوي خودتو ميگرفتي از فكر كردن، و سر عقيده ي خوش آيند خودت واي ميستادي ، و عوض من ، تنهاتر ميشدم، خموده تر ميشدم ، توي خودم فرو ميرفتم... و از آنجايي كه آخر شب سيه يا مرگ است يا يه جيز ديگه كه مثلمن سياه نيست، شب شعري در اون من خميده در گرفت، و عجيب آروم آروم شروع كرد به درست كردن، اونطوري كه دلش ميخواست ، عجيب اون منه الان فهميده كه اين جمله ي "هر موقع كه ميبيني داري شيلنگ تخته ميندازي و يه كار محير العقول ميكني ، مطمئن باش يه جايي رو اشتبا اومدي" كه خودش به اون دختراي دبيرستاني سر كلاس درس گفت، عجيب به درد خود چند سال ديگش ميخوره ، يواش يواش داره اون چيزي كه از خودش ميخواسته رو عمل ميكنه، سرش بالاس ، ديگه خموده نيس مثه همين چن وقت پيشا، ديگه مثه اون موقعهايي نيست كه نگاش ميكردي و اون همونطوري خموده نگات ميكرد، سرد ميشد،يا با يه صدا از بيرون پنجره هواسش پرت ميشد، نرم ميشد، ولي نميدونم چي شده، نميدونم چي ديده اون موقع كه اينقد نگاهت عوضش ميكنه ، سفتش ميكنه، سخت و لجبازش ميكنه، مثه يه چيز محكم ،كه از تو محكمه ، گرم شده ، سرشو بالا ميگره ، ميخوادت ، صدات ميكنه،ولي ايندفه صدا كردنش فرق داره، مثه اون دفه ها نيست، اعتماد به نفس داره، مست نيست، بيهوش نيست ، يه ذره جلوي چشمشم ميبينه،
ميدونه كه خيلي از چيزايي كه توي زندگيش پيش اومدن از يه جرقه كوچيك بودن ،
اون جرقه رو ديده و تلاش كرده
درساشو خوب خونده
و آخر سال نمره ي بيس گرفته
جلوي هر كس و ناكسي ؟ خم نشده
نمازشو ؟ خونده
نجسي ؟ نخورده!
با خدا پيغمبر شوخي؟ نكرده!! نكرده اصغر آقا! نخور قسم ابوالفضلو هر جايي آخه پدر صلواتي! چند بار بت گفتم ، جون حضرتو گسم خوردن سر گل كوجيك، نفقه ي روح مياره، مسير زنگي رو خراب ميكنه. اينسان رو كوس كيش بار مياره. من مدانم آخرشم نمفهمي كه خودت براي خودت لذتبخش ترين فكرو انتخاب ميكني.. و ميچسبي بهش.. و ديگه عوضش نميكني. اصلن سراغش نميري... تا وقتيكه خودت يه چيز لذتبخشتر گير بياري، كه دلت بياد! عوض كنيش با اون.
ريسكشم بپذيري
كه قمار باز ميخواد
اونهم جلوي من
مني كه واسه ي تو خيلي جديده، عوض نشده ، همونكه بود.. ولي بشتر.. بيشششششتر








Thursday, November 11, 2004

if day=true then Fission (melow yellow); *****





Wednesday, November 10, 2004

ديدي يارو داره ميكنه تو كون اونيكي،طرف داره دادو بيداد ميكنه ، اينيكي هي ميگه ببخشيد ،ولي ول كن معامله نيست؟

اينايي كه عكس انداختن كه اسكلايي مثه من و توئن ، كلي هم بچه ها ابتكار عمل و ذوقهاي هنريشونو بكار گرفتن ، طرحهاي مختلف زدن

ولي من مادر اونيو كه اين سايت رو زده ببينم!
اي مادرشو ببينم!







email adress



archive