Sunday, September 10, 2006
حالم خرابه...
هم خیلی عصبانیم.. هم خیلی ذهنم شلوغه.. هم حالت تهوع دارم.. هم سرم درد میکنه.. هم میخوام چن نفر بی جنبه ی غوغا سالار رو جر بدم.. هم دلم آرامش میخواد و ندارم .. هم دلم آدم دوست داشتنی میخواد و ندارم.. باید گارد بگیرم دائم... مبارزه ی دائم.. خستم.. نمیگم همه میخوان مبارزه کنن .. اصلن.. ولی روزی راحت دو یا سه بار پیش میاد که میان رومو کم کنن تازه اگه وسط مهمونی چیزی نباشه.. اگه های نباشم.. اگه .... وگرنه که میزنه بالای هفت و هشت.. خیلی خستم.. برنامه درد دل و داغ دل دیروزمم به نبرد چوبین و اژدهای بدجنس تبدیل شد... خدایا... تایم اوت.. ):... |
site feed
http://rephrased.blogspot.com/atom.xml |