Sunday, September 03, 2006

اونی که خودش پیش خودش یه پادشاهه.. وقتی همه جا تاریک بود و کسی نگا نمیکرد.. دزدی نمیکنه..
اونی که خودش پیش خودش یه کریپ بود.. وقتی همه جا تاریک بود و کسی نگا نمیکرد.. با دیالوگای توی سرش خیلی راحت راضی میشه که باید دزدی کنه...
اونی خودش پیش خودش یه پهلوونه.. وقتی کسی نگاه نمیکرد.. کمک میکنه..
اونی که خودش پیش خودش یه چیزی بود و یه کاری کرد.. دست خودش نیست.. همیشه همون کارو میکنه..
یه سری ممکنه دهنشون رو باز کنن به تعریف کردن یا خراب کردن کسی که چیزی نیست یا هست..
ولی گاهی اون جاهایی که کسی نگا نمیکنه.. یکی هست... یه دختر پنج ساله نباشه.. کلاغه هست.. کلاغه نباشه.. چشمای خودش هست...
دست خودش نیست.. اونی میشه که خودش پیش خودشه...

چه وقتی دو سالش بوده و مسوولیتش نریدن تو شرتش بوده..
چه وقتی نود سالش بوده و مسوولیتش نشاشیدن تو شلوارش..







email adress



archive