Tuesday, June 27, 2006

این دوست آنونیموس دلسوز من که توی کامنتا بهم رهنمود داده یه جوری حرف میزنه انگار همه دارن کارای مورد علاقشون رو میکنن و تو رشته های مورد علاقشون کار میکنن و من یکی موندم با یه رشته ای که دوست ندارم و خایه ندارم نخونمش..
داداش قضیه این نیست
من وقتی یه امتحان رو میرینم چنان افسردگیی میگیرم که نگو.. همین الان که اینارو ریدم همش جلو چشمه.. اون یه باری هم که انصراف دادم ننگ این قضیه موند بهم که من درسی رو که براش با کون پارگی کنکور دادم رو ول کردم، اونهم شریف که اسمش لااقل بدرد میخوره.
مشکل من اینه که نمیتونم کار کنم، از افسردگیه ، یا از دوتا جن آبی و زرد محترم، یا از خستگی نمیدونم، اون مدتی که انصراف دادم هم هیچ کاری نکردم ، با اینکه کار بود واسه انجام دادن.. کار مورد علاقه اونم.
راجعبه این هم که من آدم پرمدعایی هستم ، آره خودم میدونم پرمدعام و ادعام هم میشه، الان توی وضعیت گهیم، وگرنه روزی که بتونم کارایی رو که دوست دارم انجام بدم میبینی چرا ادعا میکردم.
خیلی تحویلت گرفتم با اینکه آنونیموس بودی ، برو حال کن







email adress



archive