Thursday, March 02, 2006
شروع یک روز خوب وقتیه که هیچی برات اونقدرا مهم نباشه توی اونروز که بخوای بهش فکر کنی، هیچ نگاهی اونقدرا مهم نباشه که بخوای دنبالش بگردی، هیچ جایی از دانشگاه فرقی نکنه که بخوای ترجیحش بدی، حوصله کلاس رو داشته باشی و حرفهای استاد رو بفهمی، کار خاصی نداشته باشی توی خونه و تا هر ساعت که دوست داشتی تو دانشگاه بمونی، با بیست و پنج کیلومتر در ساعت اوتوبان رو گز کنی، بیای دانشگاه ، با هرکی از در اومد گرم بگیری و با بیست و چهار کیلومتر در ساعت اوتوبان رو به سمت خونه برگردی. تا شب هم یکی دوبار گوشیت زنگ بزنه... خوبه دیگه.. دیگه چی میخوای
|
site feed
http://rephrased.blogspot.com/atom.xml |