Tuesday, February 21, 2006
چپ و راست گفته "چرا چپ میرید راس میرید حلال و حروم اسم میذارید و به خدا دروغ میبندید"
چن جا دیگه گفته "خوردن هیچ چیز را حرام نکردیم جز خوک و خون و مردار" یه جا دیگه به مسیحیا گفته "ما دین را به شما نشان دادیم ولی شما رهبانیت را ابداع کردید، چرا همچین گهی خوردید؟!" برای روزه گفته "بخور و بیاشام و دیده روشن نگه دار بگو من با انسانی صحبت نمیکنم" برای حرف زدن با خدا گفته صلوه ، یعنی اتصال، یعنی حرف زدن، ترجمش کردن نماز! اونهم نمیدونم چند دور چجوری و فلان جور با این فن و فوت تمام کلمه نکاح یعنی فاک! نه ازدواج! یه داستان داره که یه غریبه ای میاد خونه یه پیامبر، اون میگه خوش اومدی ، بیا این دختران من ، پذیرایی! ککککککککجا این مزخرفاتی رو که اینا میگن گفته؟! به شراب وعده داده!! به لباسهای حریر وعده داده که با لخت از نظر کس و کونی فرقی ندارن! نه اینکه یارو رو بگیرن شلاق بزنن این کتاب خیلی خیلی خیلی روشن فکری تر از سنت و عرف جامعه ماست. نه عرف مذهبی ، عرف سنتی ما. دقیقن خیلی چیزا رو برعکسش رو دارن انجام میدن. چپ و راست گفته به جای خدا با کس دیگه ای حرف نزنین، حسین حسین میکنن چپ و راست گفته کسایی که جای خدا میخونین صاحب هیچ چی نیستن، اینا پشت ماشیناشون میزنن ابلفضل! چپ و راست گفته شفاعت از آن خداست، باید بشنوی نوحه های اینارو اصن یه چیز دیگه وقتی میخونیش، فرض کنی، این کتاب رو ، گروه وحدت آدمهای فضایی جهان، برای انسان نوشتن، حرفها رو که راجعبه خلقت میخونی، تعجب میکنی از لحنش ، یه سوره هست میگه "ای انسان جامه پوشیده". خندت میگیره از کسایی که خودشون رو صاحب علم میدونن یکم که بخندی و برات عادی شه، تازه نقش آدمهایی رو که صورتای شیطانی دارن و حکم میدن و روزه میخونن رو میفهمی اول ازشون میترسی بعدن میفهمی که اونها هم هیچکارن چرا که چرخ جهان رو ، وحدت جهان و آدم فضاییهای اون ، میچرخونن جنگ ستارگان، فرضیه اون احمقاییکه وقتی بچه بودن ، بزرگیاشون رو توی یه خونه پر از شکلات و آب نبات میدیدن و براشون قابل هضم نبود که کل صورت مساله پاک بشه وحدت جهان، یه آدم نیست، یه وحدت بینهایت بزرگه ، که همه کار رو اون میکنه و اسمش وحدته یا احد یا یک یا واحد یا او یا هو یا خدا یا الله یا لورد یا کریم یا مجید یا هر چی که دوست داری عشق و نفرت ، آفریده ی اونه و از بین این دوتا ، عشق رو بهشتی و جاودانی گذاشته جهنم هم همیجاس، بیرون اینجا، همه توی وحدتن، وحدتی که عشق اولشه یه عده از اونهایی که خلق شدن، بعد از مردن، دیلیت میشن تمام عمرشون توی یه گه دونی مثل اینجا بودن گه دونی، نسبت به بقیه هستی چه بسا خود منم مرده خیلی جاها و آدمهاشم ولی یه جایی میخوام که پر از چیزای خوب باشه نخوام دنبال خوبی بگردم همیشگی باشه سایش و [...] آنجاست که ماه و خورشید نبینند |
site feed
http://rephrased.blogspot.com/atom.xml |