Wednesday, January 18, 2006
حالا که اینطوری کردم و اینطوری شد، قدر خیلی چیزا رو میدونم ، آدم باید ببینه ، که باید از دست بده، تا قدر بدونه
چندتا خوبی داشت، کار کردنم رو جدی گرفتم و کار پیدا کردم که اگه انصراف نداده بودم ، شاید اینقدر جدی نمیشدم سرش. فهمیدم که چیزی که دارم ، چقدر ارزش داره. فهمیدم که جرات دارم، ولی جرات کافی نیست. حرف خودم رو که چند سال پیش سر کلاس مدرسه فرزانگان زدم ، دوباره به خودم اثبات کردم.. "هر وقت دیدی داری کار محیرالعقولی میکنی، بدون که یجا رو اشتباه اومدی" خوشحالم سه ماه پیش باورم نمیشد اگه یکی برام تعریف میکرد که طی سه ماه آینده چه اتفاقایی برام میفته بقیش رو هم... بهتره توی سرم نسازم ![]() بوبزای این عکسه منو یاد یه چیزای خیلی خوبی میندازه (: هومم... (: |
site feed
http://rephrased.blogspot.com/atom.xml |