Monday, January 23, 2006

- خدا همه چیز...
- خدا همه چیزه ، همه چیو میدونه
- مگه میشه ، مگه میشه همه چیز رو بدونه ، تمام کسایی که دنیا میان رو بدونه ، باور کردنی نیست ، یعنی نمیشه اصلن قبول کرد ، یعنی از جنس باور کردن نیست ! تصور همچین چیزی غیر ممکنه!
- اگه زمان رو دستت داشته باشی ، به همه ماده تسلط داری و دیگه قرار نیست از توی ماده ، از همه چیز خبر داشته باشی ، قرار نیست اطلاعات ماده رو توی ماده ی دیگه ای ضبط کنی ، اینکار شدنی نیست ، چون حجم اطلاعات بینهایتن ، در صورتیکه وقتی زمان رو در دست داری، خود ماده ، میشه اطلاعات و همش در دسترسه
- اینها همش تخیلاته ، زمان چیزی نیست که بشه در دست گرفتش ، اصلن چیزی به اسم زمان وجود نداره ، همش همینیه که هست، اتفاقات فقط یکبار اتفاق می افتن و در دست داشتن زمان بی معنیه ، مغزه که زمان رو میسازه و خاطرات باعث میشن که تعبیری به اسم زمان برای انسان بوجود بیاد ، مثل رنگ ، رنگ وجود نداره و این مغزه که رنگ رو میسازه ، دنیا، بی رنگه ، بی زمانه ، از جنس اتفاقه و این ماییم که برای هر تیکش یه اسم گذاشتیم
- اون چیزی که تو داری حس میکنی چی؟ اونهم مغزه ؟ اون احساسی که الان داری؟ اونی که داره دنیا رو میبینه ، حالا رنگ ، حالا زمان ، مغز ، هر چی . اون چیزی که باعث میشه تو اینها رو بفهمی ، اونهم مغزه ؟
- اونهم مغزه ، اگه مغز من از بین بره ؛ من هم پاک میشم از صحنه ، میشم یه بدن بدون مکانیسم شعوری ، منظورم از شعوری ، هم حسیه ، هم منطقیس ، دیگه برام نه رنگ معنی داره ، نه صوت ، نه مزه ، نه عشق ، نه هیجان ، نه هیچ چیز دیگه
- اگه یک روزی اثبات شد که میدان مغناطیسی مغز... اصلن یه چیز دیگه ، اگه اثبات شد که چند نفر با یکی کردن میدان مغناطیسی مغزهاشون ، یک چیز فکر میکنن و یک چیز میبینن ، اونوقت قبول میکنی که مغز ، سلولها ، همه کاره نیستن و میدانی که تولید میکنن همه چیز رو کنترل میکنه ؟
- این رو میشه قبول کرد که اندازه وجود میدان مغناطیسی جاهای مختلف مغز فرق میکنه و تحت تاثیر عوامل بیرونی قرار میگیره ، ولی نمیشه گفت که کنترل میکنه ، میدان مغناطیسی تولید شده ی فعالیت سلولهاست ، نه چیزی که رو اونها حرکت کنه و اونها رو کنترل کنه
- اگه فعالیت قسمتهای مختلف مغز ، این میدان رو روی خود مغز جابجا کنه و فعالیت میدان در هر قسمت باعث بوجود اومدن یه الگوریتم فعالیت سلولی جدید ، برای رفتن میدان ، تمرکز میدان ، روی قسمت دیگه مغز بشه چی ، اونوقت این کدومه که داره این روند رو کنترل میکنه ؟
- یه روند جبریه ... چه ربطی داره ، تو راجعبه زمان حرف میزنی و به اینجا میرسی (معمولن البته این میشه که تو چقد کتاب خوندی راجعبه این، چند تا لیسانس فیزیک داری، سایز دولت چقده اصن که حرف میزنی؟! ) ، چیزی به اسم زمان وجود نداره ، زمان ساخته مغزه ، ساخته ی خاطرس
- زمان ، محور مختصات زمان که توی فیزیک دیدیم نیست ، اون ساخته ی خاطرس ، زمان مجموعه بزرگیه که توش ماده معنی میده و ما نمیتونیم حسش کنیم ، چون اندازه ما روش صفره ، چون ما با سرعت نور حرکت میکنیم و ما بی زمانیم ، ما از جنس الکترومغناطیس دور مغزمون هستیم ، ما توی مجموعه زمان ، فقط یک مقدار داریم ، یک value داریم ، و از اونجا ، ماده ای که میبینیم ، ماده به معنی اطلاعات وضع شده بر روی زمان ، میفهمیم ، روزی ، لحظه ای که مقدارهای زمانی چند نفر یکی میشه ، همه یک ماده رو میفهمن ، یک چیز رو فکر میکنن و میتونن یک چیز رو ببینن ، اون وقیته که میدان مغناطیسی مغز همشون ، یک میدان شده ، به وحدت رسیدن ، این وحدت ، تو حالتهای جزییش ، با تله پاتی و خوندن فکر و حسهای مشترک ، لحظه ای که مقدارهای زمانی افراد نزدیک به هم میشن پیش میاد ، حالا این رو ول کن ! فکر کردی تمام میدان های الکترومغناطیس جهان ، چه حسی راجعبه کل جهان دارن ؟ تمام ماده رو تحت کنترل دارن و در یک وحدت بسیار بزرگن . یعنی اگه جهان رو ، ماده رو ، مثل مغز فرض کنی که داره الکترومغناطیس تولید میکنه و الکترومغناطیس با جابجا شدن روی ماده ، اونرو کنترل میکنه ، فرض کنی ، و ببینی که الکترومغناطیس با سرعت نور حرکت میکنن و مفهوم حرکت و زمان ، یه چیز دیگه میشه براشون ، مثل مثال مغز میبینی که با یه الگوریتمی ، الکترومغناطیس ، همه دنیا رو میچرخونه که اگر هم این چرخوندن ، بخواد حرکتی اختیاری انجام بده ، ماده متوجه اون نمیشه و از نظر فیزیک(به معنی نیوتن!) ، یک سری اتفاقات معمولی و مربوط به هم اتفاق می افتن و کسی اختیاری به خرج نداده . مثل مغز که هم میشه فکر کرد همه کارهاش ، جبریه و یه سری اتفاقات بیولوژیک پشت سرهم داره اتفاق میفته و ما داریم زندگی میکنیم ، هم میشه حس کرد که ما داریم زندگی میکنیم و این ماییم که همه ارادمون رو کنترل میکنیم .
- این فرض، ..... ، بستگی به این داره که تو، بتونی برای موجود بی حیاتی مثل انرژی الکترومغناطیس ، اراده و فهم و شعور قائل بشی
- آره ، یعنی برای نور ، فهم قائل بشی ، ... اگه یه روزی ، موجوداتی کشف شدن که از این جنس بودن چی ، موجوداتی از جنس الکترومغناطیس ..
- جن؟
- و روح
- اثبات برای خدا نخواهد بود ، همین رو میتونم بگم
- خوبیش همینه ، قرار نیست خدا اثبات بشه برای کسی ، تا موقعش







email adress



archive