Tuesday, January 03, 2006

زمین لرزید، لرزید و لرزید، ریشه ها آنطور از خاک بیرون زدند که گویی شهوتشان را از خاک به آسمان داده اند، رعد از آسمان به شکاف زمین فرو رفت، نور همه جا را گرفت و غرش او جهان را ساکت کرد
از اوج نیلی آسمان فرشته ای طومار به دست ، با چشمانی بسته ، نزدیک خاک شد، از کنار شاخه های درخت پیر چرخید، نزدیکی زمین ایستاد
چشمانش را باز کرد و طومار را کشید

با صدای دیوانه کننده اش آه کشید

"از یگانه بستگی جهان به خونهای بسته، ما آفریدگار شماییم و خر یکی از آفریده های ما، آنهایی که ما را خر فرض کرده اند، به کوری محکومند"







email adress



archive