Monday, December 05, 2005

عماد

من، همه چیز رو قاطی کردم ، تا جاییکه هیچ جمله ای معنی نده، و این برای تو خیلی جرات میخواد ، چون اون موقع باید همه ی دانسته های قبلیتو که بهشون چسبیدی ، درست و غلطهایی که فکر میکنی، معیار های مهم زندگیت ، همه چیزی که به نظرت درست ترینه رو بگا بدی
و این جرات میخواد ، چون اگه اینکارو کردی ، ول میشی ، پرت میشی ، از چیزایی که آویزوون بودی ، ولی اونروز اتفاقی که میفته این نیست، تو هنوز میتونی نفس بکشی ، و فقط یک اتفاق افتاده ، تو از قید رها شدی ؛ آزاد شدی
تازه اون موقع معنی قران رو میفهمی
اگه الان قران رو باز کنی ، با یه عالم قید مواجه میشی که خیلیاشون تناقض دارن ؛ و این توی قرآن به یه معنیه : رها شو از بند جمله ها ، جمله ها بینهایت معنین

اگر همه ی برگهای زمین کاغذ شوند و همه ی دریاها جوهر ، نمیتوانند کلمات خدا رو بنویسند
چون جمله های این کتاب از جنس رساله جلق نزنین امام نیست! هر کدوم از جمله هاش مثل فال حافظ میتونن خیلی معنی داشته باشن و اتفاقی که میفته اینه که خیلی از حسهایی که کلمه معادل ندارن ، توی این کتاب میخونیشون!

اینا همش یعنی یه فاز جدید مغزی ، که معنی هوش رو از حل کردن معادلات ریاضی عوض میکنه ، شهود رو باز میکنه و یک در کاملن جدیده و بر اساس رسم طبیعت ، بی خایه ها ازش بی بهرن







email adress



archive