Tuesday, October 18, 2005

- حرف اول و آخرت؟
+ هیچی ، تو بیخود میکنی به چیزای خصوصی مردم دست میزنی
- من قصدم فقط کمک کردن بود نه چیز دیگه
+ همه اونهاییکه توی چیزای خصوصی مردم دخالت میکنن توی دلشون فک میکنن دارن کمک میکنن
- من ولی میدونستم که دارم کمک میکنم
+ تو هیچوقت از زندگی خودت چیزی نفهمیدی ، چطور شده که از زندگی کس دیگه ای بیشتر از خودش فهمیدی
- ولی من یه چیزایی رو میبینم که خودش نمیبینه ، نمیگم داره اشتباه میکنه ، شاید هر کس جای اون بود همینکارو میکرد
+ خب تو این وسط چیکاره ای؟
- یه نفر
+ ؟
- یکی که بعدن که توی خاطراتش نگاه میکرد خوشرنگتر مونده باشه
+ پس چرا میگی میخوای کمک کنی؟ مشکل خودته
- ببین ، مشکل من یا مشکل اون معنی نداره ، توی هر کسی رو بیشتر دوست داشته باشی بیشتر خودت رو جای اون کس میبینی و خب بیشتر حرص میخوری وقتی میبینی با چشمات که یه چیزی غلطه
+ تو نباید نسبت به چیزی که دوست داری اونقدر غرقش شی که حس مالکیت کنی بهش
- بهتر اگه جمله بندی میکردی این میشد که تو نباید کسی رو واقعن دوست داشته باشی
+ نه این هیچ ربطی به دوست داشتن نداره ، این تجاوزه به زندگی یکی دیگه
- نه! نیست! شاید تو یجا مجبور شی به یه حریمی حمله ور شی تا خراب نشه، مثه حرس کردن درختا و گلها
+ گلها و درختا مگه چیزیشون اضافیه؟ بعضی شاخه هاشون رو میچینن که یا بیشتر گل بدن یا اونطوری بشن که باغبون میخواد ، نه اون چیزی که درخت میخواد باهاش نفس بکشه
- عزیز بودن گل بخاطر گلهاشه
+ اونها آلتهای تناسلیشن که تو خیلی دوسشون داری ، نه اون گیاه با اونهمه ساقه و ریشه و برگ
+ تو اون چیزی که توی سلیقت ایراد به گل میشه رو میخوای تغییر بدی ، که بیشتر خوشت بیاد
- اصلن این نیست
+ هست
- نیست! تو نمیبینی چیزی رو که من دارم میبینم، اون، یه آدمه، که من دارم از همین الان آیندش رو میبینم و دارم با چشمام میبینم داره میره تو سر پایینی
+ میتونی آینده ای رو که میبینی بهش نشون بدی؟
- آره ! ولی تو گوشش نمیره!
+ نشون بدی!
- نه! چیو میخوای ثابت کنی
+ آدما تا یه چیزی رو زندگی نکنن ، نمیفهمنش! حتا اگرم زندگی بکنن، بازم ممکنه نفهمنش
- اون چی
+ خودش داره زندگی میکنه ، چه تو بخوای ، چه نخوای
- حیفه...
+ چطور روزی که عاشقش شدی ، حیف نبود و بهترین و قویترین فرشته روی زمین بود؟
- بود ، ولی نه کامل... خیلی جاها اشتباه میکنه
+ توی یعنی جای اون بودی بهتر از اون میشدی؟
- نه ! جای اون نیستم! هیچوقت هم نخواهم بود! ولی یه چیزایی رو میبینم که اون نمیبینه
+ از کجا میدونی؟
- نمیبینه! وگرنه یه کاری میکرد!! لااقل با خیلیا رابطشو تاحالا قطع کرده بود
+ از کجا میدونی نمیدونه؟!؟!
- نمیشه بدونه و اینطوری باهاشون حرف بزنه!! نمیشه!! اونم از یه موجودی مثه اون
+ ... یه چیزی..
+ فکر کردی.. کسی که خیلی چیزا رو میبینه.. اصلن اونی که همه چیز رو میبینه.. رفتارش مثل همون کسیه که یه چیز رو دیده؟.. ببین.. اگه یه روزی پسردایی ده دوازده سالت.. ببینه یکی داره یجا جق میزنه، را میفته همه فامیل رو خبر میکنه که چی دیده ، بالا و پایین میپره و با خنده و ذوق واسه همه تعریف میکنه... ولی فرض کن یکی که نامرئیه و همه جا میتونه بره.. اون چی؟ حالش بهم خورده اونقدر جق دیده... یه روزی هم .. اگه یکی رو ببینه که جق نمیزنه ، تعجب میکنه و شاید واسه دوستاش تعریف کنه.. کسی هم که دروغ رو توی حرفها و چشمای همه میبینه .. دیگه دنبال مچ گرفتن نیست.. دنبال یکیه که دروغ نگه.. دروغگوا براش عادی شدن و وقتی هیجان زده میشه که یه حرف رک و راست میشنوه
+ این نیست که وقتی میگن به یکی سر حق رو آموختن ، مهر کوبیدن دهانش دوختن، یارو رو کردن توی یه اتاق با مهر کوبیدن تو دهنش ، بهش هم گفتن دهن واز کنی همین برنامس!.. یا طرف نمیتونه بگه.. واقعن نمیتونه توضیحش بده.. یا فاییده ای نداره هرچی توضیح بده.. چیزایی رو که میبینه ، کسی تا زندگیشون نکنه، نمیتونه بفهمه.. برای اون، اونهایی که ندیدن، یه چیز روزمرن.. و اوناییکه دیدن، موجودات کمیاب و هیجان انگیز.. کسایی که حرف داره باهاشون بزنه، .. یه روزی میفهمه که دیگه لازم نیست حرفی بزنه.. تا یکی مثل تو فکر نکنه که داره میره توی سرپایینی
+ بزودی میفهمه..
+ کسی تا چیزی رو زندگی نکنه ، نمیفهمتش







email adress



archive