Tuesday, July 05, 2005

آنگاه كه زمان از بين برود، تمام گذشته در پيش روي ما خواهد بود، "مردگان" وجود نخواهند داشت و همه زنده خواهيم بود، گذشته اي كه در زمان نهفته بوده پيش چشممان مي آيد و احتياجي به ياد آوري نيست، حافظه لازم نيست چراكه جهان گذشته را جلوي چشمانمان مي آورد، آنگاه خويشتن را ميبينيم و پي ميبريم كه در طول زمان، موجودات بي زماني بوده ايم كه در "حال" يك برهه تك بعدي از زمان حضور داشته ايم و طي آن به مرور زمان خود را رسم كرده ايم. مانند ديفرانسل بي مقدار dt روي يك نمودار خودمان را رسم ميكرده ايم و كارهايي كه كرده ايم انتگرال زير ماست ، ما كه بد بودنمان مشتق منفي و خوب بودنمان مشتق نمودار اين دارندگي است، دارندگي ما آن هنگام جسم و ماده نيست، آن موجود بي زمان است ، كه آنرا نفس خود ميدانيم، روج ميناميم، چيزي كه با آن دنيا را حس ميكنيم و چيزي كه با آن اتفاقات جسم را حس ميكنيم. از نوع انرژيست و نور اطراف ماست، از جنس الكترومغناطيس دور همه حيات داران جمع ميشود. آنرا پر تر ميكنيم. بدي آنرا تاريك و كم سو ميكند، خوبي آنرا پر نور.







email adress



archive