Sunday, February 13, 2005
- اشتباهه!
- نخير عقل كل جان، همه اينجا قبول دارن كه شما حرف زدن براتون خوب نيست - بيخود! بقيه اتفاقن حرفهاي منو دوست دارن! - خود آقاي دكتر به شما گفتن كه زمانيكه شروع ميكنيد به حرف زدن ، ضربان قلبتون تا حد سكته بالا ميره! خودتون هم ديديد! - درسته! ولي ايرادي برام درست نميكنه! ميدونم چي دارم ميگم! - عقل كل عزيز!.. ممكنه براي سلامتيتون ضرر داشته باشه - نخير! من ميدونم چي برام خوبه چي برام بده! دست از سرم بر داريد! - آخه شما بهتر ميدونيد يا دكتر؟! - من! شارلاتان خندش گرفت و به طرف عقل كل بلند شد، دست روي شونش گذاشت و در گوشش گفت "ببين، مجبور نيستي باهاش سروكله بزني" . عقل كل يهو صورتش ناراحت شد و بلند گفت "آخه تو مغزشون نميره!!!" پرستار حرفي نزد و رفت . شارلاتان به عقل كل نگاه كرد و گفت "چرا بايد بره؟" - چون دارم عين واقعيت رو بهشون ميگم! - دفعه ي اوليه كه حرفاي واقعي رو به تخمشون ميگيرن؟ چيزي نگفت - ببين، اينا همينن، تو خودت كسي چيزي بهت گفت؟ چيزي نگفت - حاجي به تخمت! عقل كل براي اولين بار صورتش باز شد. آروم گفت "راس ميگي" - الان راحتتر نيستي؟ - مگه صرف راحت بودن، راحتم ميذاره؟ - الان آرامش نداري؟ - چرا - خب ول كن اون زنيكه رو، ديشب هم به گنده بك گير داده بود. من نميدونم به اينا چي ياد ميدن تو دانشگاشون - اون موقعيكه داره با من بحث ميكنه اصلن درساش يادش نمياد،فقط ميخواد كوتاه نياد! همين! - اسمت واقعن بهت مياد! آخه بزمجه تو فكر كردي تنها كسي هستي كه اينو فهميده؟ - ... ، (خنديد) ، نه... اشتياقم واسه فهميدن و بروز دادن فكر كنم يكم زيادي زياده شارلاتان لپ عقل كل رو بوسيد و گفت "خب حالا اگه من ميخواستم بهت اينو بفهمونم، از كدوم در حرفات بايد ميومدم تو؟" عقل كل ساكت موند. ادامه داد "فهميدن خيلي قاراشميش تر از اون چيزيه كه فقط تو لغتا باشه.. نه؟" - خيلي قاراشميشتر حتي - خب مثلن فقط سعي كن سربه سرشون بذاري، اينطوري هم تو راحتتري . هم اونا - آخه نميتونم. هر موقع ميخوام سربسرشون بذارم بيشتر متلك بارشون ميكنم، تا عصباني شن و دوباره همين بساط را بيفته گنده بك بلند گفت "دقيقن!! منم ديشب به شارلاتان گفتم، منم همينطور" همشون ساكت شدن و به شارلاتان نگاه كردن.. مهر روشو به عقل كل كرد و گفت "چرا خودتو جاي پرستار نميذاري؟ ميدوني كه ميتوني.. وقتي اينكارو بكني، دلت اونقدر بحالش ميسوزه كه نميتوني صداتو براش بلند كني" - خودمو هيچوقت نميتونم اونقدر احمق فرض كنم - هي! عقل كل! دوسال پيشو يادت مياد؟؟! - من اون موقعشم احمق نبودم! من هيچوقت خنگ نبودم! من همون موقعشم ميفهميدم چي تو مخ هركدومشون ميگذره!! شارلاتان گفت "عمو عقلي! عقل كل عزيز! به مهر هم اينطوري داد ميزني؟" - ببخشيد.. دست خودم نبود.. گنده بك گفت "غرور..." عقل كل تا خواست دهنش رو باز كنه ، مهر با پاش پاهاي عقل كل رو بغل كرد. عقل كل برگشت. مهر خيلي آروم گفت "راس ميگه.." شارلاتان زد روي دوش عقل كل.. باز برگشت كه شارلاتان رو ببينه. شارلاتان هم با سرش تاييد كرد. - چيكار بايد بكنم؟ - قبول كن كه ميمونيم - يعني ضيعف؟؟؟ - يعني ميمون خوب. انسان. هنوز با كلي ايراد و نقص - يعني ضيعف؟؟؟ - حتمن بايد هرچيزي كامل باشه كه بهش بگي قوي؟ - خب ضعيف يعني كسي كه ضعف داره - قوي هم يعني كسي كه قوت داره عقل كل چيزي نگفت - با تو سرو كله زدن واقعن انرژي بره! خيلي به خودم فشار ميارم كه قبل هر جملم نگم بزمجه!! - دلم ميخواد يكم آرومتر باشم گنده بك گفت "ميخواي به دكتر بگو اينو، اين قرصارو به تو هم بده، آروم ميشه آدم كلي.." مهر گفت " ولي اگه يه روزي قرصي نبود ميخواي چيكار كني؟؟" گنده بك يهو شرمنده شد. "حرفمو پس گرفتم!" شارلاتان گفت "ولي فكر خوبيه.. شايد واسه يه هفته بهت ياد بده هميشه آروم بودن چطوريه، به آرامش عادت كني.." عقل كل گفت " آخه دوست دارم هيجانمو.. اين هيجانمو ميكشه.. منو قويتر نميكنه" شارلاتان خنديد "دمت گرم. تو واقعن عقل كلي. " مهر گفت "عمو عقلي؟؟ يه بوس به مهر جونت ميدي؟" عقل كل مهر رو بوسيد. شارلاتان سرشو انداخت پايين و با غرغر گفت"نميگي بقيه ممكنه حسوديشون شه؟" مهر گفت "شارلانان تو حسود نبودي" - يهو هوس كردم خب... - بيا تو هم يه بوس بده، اين يكي رو هم ببر واسه گنده بك ، فك كنم هم واسه من هم واسه خودش سخته از جامون پاشيم گنده بك داد زد "قربونت برم مهر" |
site feed
http://rephrased.blogspot.com/atom.xml |