Friday, December 10, 2004

خيلي از ماها ، از روي خريتمون ، واسه اينكه ، به بقيه و نهايتن خودمون ، ثابت كنيم از ديگران تاثير نميگيريم، يا ثابت كنيم كه ميدونيم چه چيزي رو داريم قبول ميكنم (كه يعني ما بقدركافي عاقليم)، شروع ميكنيم به سعي كردن واسه ي تاثير گذاشتن روي بقيه .

و خب حقيقت اينجاست كه ما خودمون خيلي تاثيرپذير بوديم ، و از اين خاصيت خودمون بيزاريم، و سعي در كنار اومدن باهاشو داريم، اولين نقطه ي اعتماد به نفس كه هدف گرفته ميشه كجاست؟ عقل! يعني عاقل نبودن اولين سواليه كه به نظر خودمون مياد. و خب از اونجاييكه عقل توي روز خلقت به بهترين وجه تقسيم شده و همه از سهم خودشون راضين(كپي رايت يه بابايي كه يادم نيست!)، كسر بودجه پذير نيستيم، و دست به جنگ ور ميداريم.. و اتفاقي ميفته كه اول ديديم؛"...ثابت كنيم از ديگران تاثير نميگيريم، يا ميدونيم چه چيزي رو داريم قبول ميكنم (كه يعني ما بقدركافي عاقليم)". چون علت عاقل نبودن ما، همين آدمهاي دورو برن، همينايي كه تعيين ميكنن من عاقلم يا نادان، پس خونشان حلال ميشود ، فتواي مقام معظم قوه قضاييه مغز صادر ميشه، ديه ملت به يك قرون ، ده شاهي كاهش پيدا ميكنه.
ولي چرا از روي خريتمون؟ .. چون ديدين ما تاثير رو چطوري معني كرديم؟ "ميزاني كه از طرف اون بر روي من حس بوجود آمد"، و اين حس رو شروع ميكنيم قدر مطلق كنارش ميزايم، خوار منفي مثبت يكي ميشه ، هرچي بيشتر بهتر!

و خب اين قضيه با مادر اخلاق ارتباط لگاريتمي داره

خطبه يك








email adress



archive